حدیث آرزومندی

سحر با باد می گفتم حدیث آرزومندی ...

حدیث آرزومندی

سحر با باد می گفتم حدیث آرزومندی ...

گاهی وقت ها...

...

گاهی وقت ها مجبور می شوم از دست افکارم فرار کنم.

نمی دانم شاید هم آنها گاهی وقت ها از دست من فرار می کنند.

گاهی وقت ها خیلی پراکنده می شوند.

آنقدر که گاهی وقت ها مجبورم  ساعت ها دنبال یکی از آن ها بگردم.

شاید بتوانم برش گردانم.

گاهی وقت ها می توانم.

اما گاهی وقت ها...

پیش از این گاهی وقت ها افکارم مسیر مشخصی داشتند.

اما حالا دیگر مدت هاست که نتوانسته ام گاهی وقت ها افکارم را متمرکز کنم.

مدت هاست که گاهی وقت ها یک دل سیر فکر نکرده ام.

گاهی وقت ها فکر می کنم، فکر کردن هم دیگر ا ز یادم رفته.

گاهی وقت ها فکر می کنم، خیلی بی ظرفیت تر از آنم که فکر می کنم.

گاهی وقت ها فکر می کنم زندگی پیچیده تر از آنست که فکر می کنم.

از شما چه پنهان

گاهی وقت ها هم  فکر می کنم احمق تر از آنم که گاهی وقت ها فکر می کنم.

گاهی وقت ها ی دیگر هم  فکر می کنم زندگی احمقانه تر از آنست که بتوانی فکرش را بکنی

حتی گاهی وقت ها...