حدیث آرزومندی

سحر با باد می گفتم حدیث آرزومندی ...

حدیث آرزومندی

سحر با باد می گفتم حدیث آرزومندی ...

اکسیر من...

اینجا برای از تو نوشتن هوا کم است 

دنیا برای از تو نوشتن مرا کم است   

اکسیر من نه اینکه مرا شعر تازه نیست  

من از تو می نویسم و این کیمیا کم است   

سرشارم از خیال ولی این کفاف نیست  

در شعر من حقیقت یک ماجرا کم است   

تا این غزل شبیه غزل های من شود  

چیزی شبیه عطر حضور شما کم است  

گاهی تو را کنار خود احساس می کنم 

اما چه قدر دلخوشی خواب ها کم است  

خون هرآن غزل که نگفتم به پای توست 

آیا هنوز آمدنت را بها کم است؟!!!!!!!!!! 

محمد علی بهمنی

...

من که هر آنچه داشتم اول ره گذاشتم  

حال برای چون تویی اگر که لایقم بگو... 

 

 

 

...